بسم الله الرحمن الرحیم
انالله و انا الیه راجعون
حادثه تلخ و جانگداز و غم افزایی است، انفجار بمب در حسینیه سید الشهداء کانون رهپویان وصال شیراز و شهادت جمع زیادی از دوستداران و عاشقان اهل بیت و مدافعان حریم ولایت. از خدا می خواهیم تا با صبری عطا شده از دریای بیکران لطف و رحمتش ، شفا بخش دلهای خونبار و شکسته ی خانواده های شهدا و مصدومین این واقعه دردناک باشد. حالم شده درست مانند پنجم محرم 1383. آنوقتی که خبر آوردند مسجد ارگ در آتش سوخته و عزادارن حسینی در هنگامه ی اقامه نماز در وقت فضیلت به آسمان عروج کردند. آن روزها خیلی برایم دیوانه کننده بود. نمی دانید چه حس عجیبی به آدم دست می دهد وقتی جایی که همیشه دوستش داشتی و البته خیلی عادی در کنارش زندگی می کردی ، محمل عروج دوستانی که همیشه از دیدنشان و از بودن در کنارشان لذت می بردی شود و به این ترتیب نالایقی و بیچارگی ات بیشتر به چشم بیاید. حالا داستان دوباره تکرار شده. از وقتی که کانون رهپویان را شناخته ام ، احساس کردم که محفل دلچسب و دلپذیری است با آدمهایی دلپذیرتر. اگر چه همه اش از دور و در این دنیای مجازی بوده ولی با این حال احساس برادری و اخوت این چیزها سرش نمیشود. از وقتی خبر این وقعه دردناک را شنیده ام دوباره غصه های همیشگی به سراغم آمده. بی لیاقتی ، غفلت ، عادت به روزمرگی ، گناه و معصیت ، ندیدن راه های رسیدن به خدا و هزاران هزار درد بی درمان دیگر. ما را رها کنید در این درد بی شمار... « پیام تسلیت رهبر معظم انقلاب در پی حادثه جانگداز در کانون رهپویان وصال شیراز بسم الله الرحمن الرحیم حادثه غم انگیز و تاسف بار در کانون رهپویان وصال که به پرواز شهادت گونه جمعی از آن شیفتگان وصال دوست و زخمی شدن جمع بیشتری انجامید اینجانب را مصیبت زده کرد.تسلای من به عزاداران این حادثه تلخ و نیز به آسیب دیدگان وعده پاداش الهی به صابران است که فرمود: اولئک علیهم صلوات من ربهم و رحمه.از خداوند متعال صبر و سکینه برای دل های مصیبت دیده، و رحمت و غفران برای عزیزان درگذشته، و شفای عاجل برای مجروحان مسئلت می کنم و از مسئولان می خواهم که وظایف خود در پیگیری این حادثه را با اتقان و سرعت لازم انجام دهند. والسلام علی عبادالله الصالحین سیدعلی خامنه ای 26 / فروردین / 1387 »
بسم الله الرحمن الرحیم
فصل دهم: تماشاگه راز
راوی حسین دیگر هیچ نداشت که فدا کند، جز جان که میان او و ادای امانت ازلی فاصله بود... و اینجا سدره المنتهی است. نه... که او سدره المنتهی را آنگاه پشت سرنهاده بود که از مکه پای در طریق کربلا نهاد... و جبرائیل تنها تا سدره المنتهی همسفر معراج انسان است . او آنگاه که اراده کرد تا از مکه خارج شود گفته بود: من کان فینا باذلاً مهجته و موطناً علی لقاءالله نفسه فلیرحل معنا، فاننی راحل مصبحا ان شاءالله تعالی. سدره المنتهی مرزدار قلمرو فرشتگان عقل است. عقل بی اختیار. اما قلمرو آل کسا، ساحت امانتداری و اختیار است و جبرائیل را آنجا بار نمی دهند که هیچ ، بال می سوزانند .
بسم الله الرحمن الرحیم
فصل هشتم: غربال دهر
گفته اندآنگاه که حُر بن یزید ریاحی از لشکریان عمرسعد کناره می گرفت تا به سپاه حق الحاق یابد ، « مهاجر بن اوس» به او گفت : « چه می کنی؟ مگر می خواهی حمله کنی ؟ » ... و حُر پاسخی نگفت ، اما لرزشی سخت سراپایش را گرفت. مهاجر حیرت زده پرسید : «والله در هیچ جنگی تو را اینچنین ندیده بودم و اگر از من می پرسیدند که شجاع ترین اهل کوفه کیست، تو را نام می بردم. اما اکنون این رعشه ای که در تو می بینم از چیست؟»
بسم الله الرحمن الرحیم
فصل نهم: سیاره رنج
راوی روز بالا آمده بود که جنگ آغاز شد و ملائک به تماشاگه ساحتِ مردانگی و وفای بنی آدم آمدند. مردانگی و وفا را کجا می توان آزمود، جز در میدان جنگ، آنجا که راه همچون صراط از بطن هاویه آتش می گذرد؟ ... دیندار آن است که درکشاکش بلا دیندار بماند، وگر نه، درهنگام راحت و فراغت و صلح و سلم ، چه بسیارند اهل دین، آنجا که شرط دینداری جز نمازی غراب وار و روزی چند تشنگی و گرسنگی و طوافی چند برگرد خانه ای سنگی نباشد. رودر رویی ، نخست تن به تن بود و اولین شهیدی که بر خاک افتاد مسلم بن عوسجه بود، صحابی پیر کوفی. در زیارت الشهدای ناحیه مقدسه خطاب به او آمده است: « تو نخستین شهید از شهیدانی هستی که جانشان را بر سر ادای پیمان نهادند و به خدای کعبه قسم رستگار شدی . خداوند حق شکر بر استقامت و مواسات تو را در راه امامت ادا کند؛ او که بر بالین تو آمد آنگاه که به خاک افتاده بودی و گفت: فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر و ما بدلوا تبدیلا.»
بسم الله الرحمن الرحیم
فصل ششم: ناشئه الیل
راوی اینک زمین در سفر آسمانی خویش به عصر تاسوعا رسیده است و خورشید از امام اذن گرفته که غروب کند . دیگر تا آن نبأ عظیم ، اندک فاصله ای بیش نمانده است و زمین و آسمان در انتظارند . فرات تشنه است و بیابان از فرات تشنه تر و امام از هر دو تشنه تر. فرات تشنه مشکهای اهل حرم است و بیابان تشنه خون امام و امام از هر دو تشنه تر است؛ اما نه آن تشنگی که با آب سیراب شود... او سرچشمه تشنگی است ، و می دانی ، رازها را همه ، در خزانه مکتومی نهاده اند که جز با مفتاح تشنگی گشوده نمی شود . امام سرچشمه راز است و بیابان طف ، عرصه ای که مکنونات حجاب تکوین را بی پرده می نماید.
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
|