بسم الله الرحمن الرحیم فصل اول: آغاز هجرت عظیم
راوی در سنه چهل و نهم هجرت ،هنگام شهادت امام حسن مجتبی ،دیگر رویای صادقه پیامبر صدق به تمامی تعبیر یافته بود و منبر رسول خدا ، یعنی کرسی خلافت انسان کامل، اریکه ای بود که بوزینگان بر آن بالا و پایین می رفتند.(1) روز بعثت به شام هزار ماهه سلطنت بنی امیه پایان می گرفت و غشوه تاریک شب ، پهنه ای بود تا نور اختران امامت را ظاهر کند، و این است رسم جهان: روز به شب می رسد و شب به روز. آه از سرخی شفقی که روز را به شب می رساند! بخوان قل اعوذ برب الفلق، که این سرخی ازخون فرزند رسول خدا، حسین بن علی علیه السلام رنگ گرفته است و امام حسن مجتبی نیز با زهری به شهادت رسید که از انبان دغل بازی معاویة بن ابوسفیان بیرون آمده بود ، اگر چه به دست « جعده » دختر « اشعث بی قیس » آه از شفقی که روز را به شب می رساند وآه از دهر آنگاه که بر مراد سِفلگان می چرخد ! نیم قرنی بیش از حجة الوداع نگذشته است و هستند هنوز ده ها تن از صحابه ای که در غدیر خم دست علی را در دست پیامبر خدا دیده اند و سخن او را شنیده ، که : من کنت مولاه فهذا علی مولاه ... ادامه مطلب...
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
|