سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بسم الله الرحمن الرحیم _ ظَهَرَ الفَسادُ فی البرّ و البحر بما کَسَبَت ایدی النّاس ---------------->فساد وتباهی ، به خاطر آنچه که مردم خود انجام دادند ، در خشکی ودریا آشکار شد /روم چهل و یک -----------آرمان خواهی انسان مستلزم صبر بر رنجهاست ! پس ای برادر خوبم ! یاد بگیر که در این سیاره رنج صبور ترین انسانها باشی!---------- ساحل را دیده ای که چگونه در آینه آب وارونه انعکاس یافته است ؟ سر آن که دهر بر مراد سفلگان می چرخد این است که دنیا وارونه ی آخرت است ------------- پرستو را با گرما عهدی است که هر بهار تازه می شود . وطن پرستو بهار است و اگر بهار مهاجر است از پرستو مخواه که بماند .--------- جهان امروز در دوران انتقال از یک عصر به عصر دیگری قرار دارد و تا آنگاه که این انتقال به انجام رسد دیگر روی ثبات را به خود نخواهد دید.
   RSS  |   خانه
 
(شنبه 86/9/17 ساعت 12:0 صبح)

فرزندان انقلاب در برابر عرصه های تجربه نشده سینما

بسم الله الرحمن الرحیم

فرزندان انقلاب در برابر عرصه های تجربه نشده سینما

عنوان مقاله برای خوانندگان معمولی روزنامه ها ومجلات به ناچار این تصور را پیش خواهد آورد که با یک « نقد فیلم» از نوع نقد ها یی که این روزها درباره فیلم ها نوشته می شود رو به ـ رو خواهد شد، منتها شاید کمی عجیب تر. نقد و نقادی هم از همان سوغات هایی است که به همراه « سینما توگراف» وارد مملکت شد، و البته هنوز هم این سؤال برای خیلی ها وجود دارد که اصلأ نقد ونقادی به چه دردی می خورد... و برای یافتن جواب نیز لاجرم به سراغ منتقدان می ـ روند و این کار، یعنی فایده نقد و نقادی را از منتقدان پرسیدن، از خود نقد و نقادی هم عجیب تر است. بگذریم... که ممکن است خیال کنند ما هم از آن گروه منتقدانی هستیم که با زدن حرف های عجیب و غریب جایی برای خود دردل مشتریان ژورنالیسم باز می کنند. اما این مقاله به قصد نقادی فیلم نوشته نشده است ونحوه نگرش آن به سینما نیز منتقدانه نیست.

منتقدان فیلم عمومأ مبلغان جشنواره های کن، برلین و لندن هستند و در فضای سینمایی این کشور نیز در جست و جوی فیلم هایی هستند که حال وهوای جان فزای پردیس غرب در آنها باشد( فیلم ـ های برگزیده منتقدان در جشنواره فجر، بر این مدعا شاهد صادقی است)... اما این مقاله روی به قبله دیگر دارد. آدم هایی که در گفته های خویش شک دارند، خیلی زود در برابر استفهام های اثباتی وانکاری مثلأ در برابر این سؤال که « مگر بینش جشنواره ای چه عیبی دارد؟ اگر نظر جشنواره های خارجی را در باب فیلم و فیلمسازی نپذیریم ، دیگر چه باقی می ماند؟» ـ از میدان می گریزند. ولی ما می گوییم که « اگر بینش جشنواره ای را بپذیریم ، دیگر چه داعیه ای برای انقلاب می ماند ؟ » غربی ها ما را « بنیاد گرا » می نامند و اگر کار به همین منوال پیش برود ، روشنفکران و غرب زدگان داخل کشور نیز بالأخره حرف آخرشان را خواهند زد که: « انقلاب هم اگر اتفاق می افتد باید بر همان اصولی مبتنی باشد که غرب می گوید.»... و مگر نگفته اند ؟ گفته اند، اما نه با این صراحت. بسیاری از ما عشاق انقلاب اسلامی، در این لفظ « بنیاد گرا» جنبه مدح و ستایشی برای انقلاب می بینیم و البته این اشتباه هم ناشی از همان بنیاد گرایی ما در اعتقادات است! ما می گوییم:« زندگی انسان در کره زمین باید بر همان اصولی مبتنی باشد که اسلام می گوید.» و آنها در برابر ما می گویند:« علم امروز نیاز بشر را به شرایع گذشته نفی کرده است و اصلأ وقتی انسان روزبه روز کامل تر می شود، رجوع به اصول اعتقادی انسان های گذشته چیزی جز ارتجاع نیست،» ...

و با این حساب، بنیادگرایی مفهومی مترادف با ارتجاع پیدا می کند و در آن هیچ نقطه مدحی برای انقلاب ما وجود ندارد. جواب ما روشن است: ما نظریه ترقی تاریخی را قبول نداریم. ما هرگز نخواهیم پذیرفت که کیسینجر از حضرت ابراهیم علیه السلام کامل تر باشد و اصلأ تکامل معنوی و روحانی، امری تابع زمان نیست. دین خدا که دیروز و امروز ندارد. اسلام، چه در اعتقادات و چه در روش، چه در نظر وچه در عمل، مکان است. ما مخالف علم نیستیم، مخالف علم پرستی هستیم و معتقدیم که همه امکانات حیاتی بشر، اعم از تکنولوژی، علم یا هنر... باید در خدمت تعالی انسان باشد، به سوی آن نهایتی که انبیای عظام می خواهند فیلم و سینما نیز جدا از این اصل برای ما معنایی ندارد. نظریه ترقی، تاریخ را در یک سیر ارتقایی خطی معنا می کند و بر این اساس، انسان این عصر را از همه اعصار گذشته کامل تر می بیند. آنها می گویند که امروزه دیگر علم جانشین شریعت شده است و دانشمندان جانشین پیامبران، حال آنکه اصلاً تاریخ سیری « خطی» ندارد و صیرورت آن « ادواری» است... و همواره در پایان هر یک از دوران های جاهلی، انسان از طریق یک نهضت دینی به دورانی دیگر پا می گذارد که عصر شکوفایی معنوی و روحانی است. ما اکنون در کشاکش یک چنین دوران انتقالی هستیم و عصر آینده بلاشک از ‎آن اسلام است. آیا شواهد تاریخی در سراسر جهان، و مخصوصاً در جهان اسلام، با صراحت این مدعا را تأیید نمی کنند؟ در جهان امروز کسی جز ما حرفی برای گفتن ندارد و این شجره نورسته مبارک انقلاب، تنها نهال سبزی است که در این برهوت خشک و تشنه روییده است. این عصر جاهلی از همه آن اعصار جاهلی دیگر در تمامی قرون پلید تر است و شیطانی تر. عار و ثمود و فراعنه، اشراعیت و نژادپرستی یونان و روم باستان، بربریت مغول ها و... همه و همه در این دوران جمع آمده اند، اما با نقاب های موجه آداب دانی و تکنولوژی و رفاه و حقوق بشر... و الفاظی تهی از معنا، از همین نوع. و در این دار المجانین بزرگ، صاحبان عقل و دل دیوانه می نمایند و باید هم که اینچنین باشد. در جایی که همه روح خویش را به شیطان فروخته اند، بسیار عجیب است اگر کسی سخن از خدا و پیامبران و راه حق بگوید؛ با او همان خواهند کرد که نمرودیان با ابراهیم علیه السلام کردند، و مگر با ما اینچنین نکردند؟ و مگر با مسلمانان سراسر جهان اینچنین نمی کنند؟ مگر با انقلابیون فلسطینی را در آتش نمی سوزانند؟ مکر مسلمانان هند را مثله نمی کنند؟ مگر هیتلری دیگر را به جان ما نینداختند؟ مگر سعی نکردند که با زور اسلحه مدرن و تکنولوژی نظامی بر ماغلبه کنند و تنها فریاد حقی را که روی این کره خاک بلند شده در گلو خفه کنند؟... مگر اسرای بسیجی ما را در خرمشهر، جلوی قدم های سرلشکر هایخویش قربانی نکردند؟ مگر زنان و دختران مسلمان امت ما را در هویزه و سوسنگرد... زنده به گور نکردند؟ مگر با حجاج ما آن نکردند که حجاج بن یوسف ثقفی نیز با اهل مدینه نکرد؟...

و راستش اگر خدا با ما، و روح خدا در میان ما نبود، اکنون از انقلاب اسلامی هیچ چیز، حتی یاد و نام و خاطره ای نیز باقی نمانده بود. اما آن آتش بر ما گلستان شد... و از این بیش باز هم خواهند دید و خواهیم درد که چگونه سخن ما که آوای اصیل فطرت الهی انسان است، قلب ها را و فردای جهان را تسخیر خواهد کرد و علم عدالت را بر فراز این ظلم آباد بر خواهد افراشت.

شاکله سینمای امروز در جهت ایجاد تفنن و در خدمت تبلیغات شیطانی غرب شکل گرفته و قالب های معمول سینما، قالب های شناخته شده ای هستند که « بیان حق» بر ایشان تکلیفی مالا یطاق است‌؛ چونان ناقه مجنون که دل نگران کره خویش بود و هر بار مهار از کف مجنون باز می کشید و سر از جانب لیلی بر می تافت و واپس می رفت:

همچو مجنون در تنازع با شتر
گه شتر چربید، گه مجنون حر

میل مجنون سوی آن لیلی روان
میل ناقه پس پی کره دوان

یک دم ار مجنون ز خود غافل بدی
ناقه گردیدی و واپس آمدی«مولانا ( ره)»

در این تمثیل مجنون را مثل از « جان» گرفته است و ناقه را مثل از « تن» و لیلی را از« آن معشوق که مهر او با فطرت انسان عجین است»: این دو همره همدگر را راهزن گمره آن جان کو فرو ناید ز تن جان ز هجر عرش اندر فاقه ای تن ز عشق خاربن چون ناقه ای جان گشاید سوی بالا بال ها تن زده اندر زمین چنگال ها ... و در نهایت، مجنون لز ناقه فرود می آید و پیاده، رو به سوی مقصد و مقصود می گذارد. اما در اینجا اگر چه سینما نیز چون ناقه مجنون دل مشغولی هایی خاص خویش دارد دنیایی و سخیف ، ولی فرزندان انقلاب باید که آن را با راه خویش که راه عشق است، همرانه و همگام کنند و این ناقه را به جانب کوی لیلی بکشانند. ذائقه تماشاگران سینما را نیز در طول این صد سال به مزه هایی پر فریب عادت داده اند و تماشاگر از همان آغاز به قصد تفنن و با نیت استغراق در لذت های کودکانه و « سانتیمانتال» به سینما می آید با عینکی که هالیوود بر چشم او نهاده است. و اگر با پاکتی تخمه ژاپونی نیاید، حتماً می آید تا برای ساعاتی چند خود را و مشکلات واقعی خود را در سک « خواب و خیال تجسم یافته» فراموش کند. مخاطب امروزی سینما عادت کرده است تا از طریق نشانه هایی شناخته شده خود را تسلیم لذایذ سطحی و زود گذری کند که سینما در اختیار او می گذارد و اگر خدای ناکرده آن نشانه های متعارف را در فیلمی پیدا نکند، قهر خواهد کرد و به فیلم دیگری خواهد رفت که در آن، دامی لذت بخش و مسحور کننده برای غفلت او پهن شده...

سخن بسیار است و درد و داغ نیز بسیار؛ اما کو سنگ صبوری تا دل بدهد؟ باقی آنچه را که می توان گفت در حاشیه فیلم ها خواهم گفت، اما ناگفتنی ها را... این زمان بگذار تا وقت دیگر!

یک: رزم آوران جبهه حق همگی به اسوه های خویش که اولیای خدا هستند نزدیک می شوند و از تکلف و تصنع،جلوه فروشی عصبیت، اضطراب و التهاب، خیالبافی و همه امراض قلبی ـ کبر، عجب وریا،حسد، خودبینی و خودنمایی... ـدور می شوند و بنابراین، اصلاً پرسوناژهای مناسبی برای تأتر و سینما و حتی رمان نیستند. تئاتر و سینما لزوماً با « نمایش» سر و کار دارند و باید تا آنجا که ممکن است فاصله میان ظاهر و باطن و بیرون را حذف کنند و تماشاگر را بی معطلی به خصایل اخلاقی و روحیات پرسوناژها برسانند و پر روشن است که جلوه گر ساختن شخصیت های جبهه حق با توجه به روحیه غیر نمایشی آنها چقدر دشوار است. مؤمنین حقیقی از « نمایش دادن» خویش به شدت پرهیز دارند و اهل حجب و عفت، ملایمت و مدارا، صفا و سادگی، صلح و سلم و صدق و عدل در رفتار و گفتار هستند و این خصایل، همگی غیر نمایش هستند.

در روانشناسی امروز اشخاصی اینچنین را« درون گرا» می نامند و اگر چه در صدق و کذب این نسبت سخن بسیار است، اما به هر تقدیر، در این اصطلاح نیز اشاره ای صریح به همان مطلبی وجود دارد که مورد بحث ماست: درون گرایی خصلتی غیر نمایشی است برون گرایی خصلتی نمایشی است، چرا که« نمایش» یعنی یک امر نهفته درونی را در رفتار و گفتار آشکار کردن.

اگر شما پرسوناژهای فیلم«رام کردن زن سرکش» را با شخصیت هایی که ما در جست و جوی آنها هستیم مقایسه کنید، آنگاه اگر انصاف روا دارید، راهی به سوی درک این حقیقت خواهید یافت که التزام به واقع گرایی در باب شخصیت هایی چون رزم آوران جبهه حق چقدر مشکل است.

درمیان فرماندهان لشکر بیست و هفت محمد رسول الله(ص)، حاج همت(رضوان الله تعالی علیه) بیش ازدیگران هنگام سخن گفتن در میان جمع رفتاری نمایشی داشت: خم و راست می شد، دست هایش را تکان می داد و احوال درونی اش در یکایک خطوط چهره اش آشکار می شد؛ اما او هم، مثل دیگران، هنگام فرماندهی و مواجهه با خطرات و ضد حمله های دشمن هرگز روحیه ای نمایشی نداشت؛ آرام آرام بود و اصلاً گرفتار هیجان و اضطراب و التهاب و خشم وپرخاش جویی و شتاب زدگی و ... نمی شد، حال آنکه تئاتر و سینما ماهیتاُ ناچاراند که برای نمایش دادن حالات درونی، روی به اکسیوسیونیسم بیاورند. ادبیات غنایی نیز با پرسوناژهایی چون هملت، مکیث و اتللو به وجود می آید که در خصوصیات و خصائل خویش« مطلق گرا» هستند: خشم مطلق، آرامش مطلق، جلال مطلق، رحم مطلق، لطافت مطلق و... جال آنکه هیچ یک از مؤمنین و اولیای خدا، جز در عشق به خدا، انجام فرایض و برک منهیات، مطلق گرا نیستند.

چه می توان کرد با شخصیت هایی که نه قهرمان هستند و نه ضد قهرمان و نه غیر قهرمان؟ چگونه باید روحیه ای را که به شدت غیر نمایشی است، به نمایش در آورد؟ گلستان حکمت و انسانیت از باطن آتش جهاد در راه خدا سر بر می آورد و در وجود انسان خداگونه، قهر و رحمت، شدت و لطافت، جلالت و کرم و قدرت و رأفت... جمع می آید: محمد رسول الله و الذین معه اشداء علی الاکفاررحماء بینهم... و با این همه،« انسان و اسلحه» و مخصوصاً« دیده بان» به خوبی توانسته بودند که از تصنع و تکلف در شخصیت پردازی بگریزند و پرسوناژهای خود را به« واقعیت» نیز آنچه که به طور معمول« واقعیت» می نامند بسیار متفاوت است. کلامی از حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام نقل شده است با این مضمون که اگر شما یاران حضرت رسول اکرم ( ص ) را می دیدید، در چشم شما دیوانه می نمودند . و در اینجا نیز باید اذعان داشت که رزم آوران جبهه های جنگ و مجاهدان فی سبیل الله را اگر با معیارهای متعارف و عقل روانکاوانه بنگریم، دیوانگانی بیش نیستند؛ حال آنکه حقیقت امر این است که همه، جز اهل حق، دچار الیناسیون و از خود بیگانگی هستند؛ همه در عوالمی که ساخته توهمات دروغیشان است حضور دارند، جز مؤمنین و اولیای خدا که خود را در« محضر خدا»، یعنی در« جهان واقعی» می بینند.

دو: مسئله« پرداخت وقایع» در فیلم های اینچنین که متضمن بیان حقایق و متعهد به اسلام هستند، حتی از پرداخت پرسنوژها نیز مشکل تر است. فیلم سینمایی، خواه ناخواه، با یک« سیر داستانی» و سیر داستانی نیز به ناچار بر مجموعه ای از وقایع و حوادث و رابطه علی میان آنها استوار است. هر فیلمساز، ناگزیر، وقایع فیلم خود را آنچنان ایجاد می کند که خود می پسندد؛ یعنی خواه ناخواه این معتقدات اوست که در فیلم ظاهر می شود و معرفت او از جهان اطراف خویش در سیر داستانی فیلم و هویت پرسوناژها ظهور وبروز می یابد جز این است؟

درنزد فیلمساز مؤمن، وقایع و حوادث تحقق اراده حق و مشیت مطلق او هستند که حقیقت جهان از طریق آنها ظاهر می شود. هنرمند مؤمن در عین حال انسان را واقعاً مختار می داند و اعتقار به مشیت در نزد او منافی این اختیار و ملازم با نیست: لا جبر و ال تفویض بل امر بین الامرین... پس کار او در پرداخت وقایع همان قدر درک این حقیقت.

معجزه، معجزه است، اما در جبهه های حق کدام واقعه ای است که معجزه نباشد؟ چه باور بکنند و چه نکنند؟ حقیقت همین است و ما نیز نمی توانیم آنچه را که خود به رأی العین دیده ایم انکار کنیم... اما وقتی در اولین عملیات هویزه مخن از امدادهای غیبی به میان آمد، بنی صدر بدبخت حتی در تلویزیون اعتراض کرد که این حرف ها منافی اراده و اختیار انسانی است و سخن او مدعای همه آنهایی است که حقیقت جبر و اختیار را در نمی یابند.

از سوی دیگر، هنرمند مسلمان در کار قصه پرازی برای سینما، تئاتر و... با این مسئله اساسی روبه روست که چگونه عالم را با مجموعه زشتی ها و زیبایی هایش بر اساسی« عدل الهی» معنا کند. هنرمند مسلمان اگرچه باید دیدی « خطاپوش» داشته باشد و عالم را سراسر تجلی فعلی اسما و صفات الهی بداند، اما در عین حال نباید فراموش کند که چگونه خیرات و زیبایی ها در متن زشتی ها و نقایص جلوه می کنند، آنچنان که سفید در متن سیاه. نیهیلیسم و آنارشیسم، پسیمیسم، اگزیستانسیالیسم نوین سارتر و کامو... هیچ یک ربطی به اسلام ندارند. التقاط، التقاط است و اگر در سیاست پذیرفته نیست، چرا باید در هنر پذیرفته باشد؟ اسلام طریق خاص خویش را دارد و آن طریق باهیچ یک از شیوه ها و سبک های موجود مطابقت ندارد و اصلاً اگر از این طریق معمول تفکر فلسفی، امکان داشت که بشر به دین و دینداری برسد، دیگر چه نیازی بود که وحی نازل شود و پیامبران برانگیخته شوند؟عقل و شرع در نهایت مؤید یکدیگر هستند؛ اما کدام عقل؟ همین عقل روزمره که ما را در انجام گناهانمان یاری می دهد و شیوه های انجام کار پنهان و فرار از قانون را به ما می آموزد؟ یا آن عقل ملامتگر که حجت باطنی خداست بر انسان؟ بگذریم، که اگراز حد اجمال تجاوز کنیم، هرگز فرصت بیان همه مسائل رانخواهیم یافت.

کثرت وقایع در فیلم« انسان و اسلحه» ضعفی بود که باعث می شد بسیاری از ظرایف فیلم در لا به لای آن گس شود و جلوه جقیقی خوش را نیابد: انگشتر عقیق حسن، تسبیح یوسف، ازدواج خواهر حسن و علی، نحوه مقابله همه آنها با خانه و خانواده و زن و فرزند و پدر و مادر، شخصیت علی و...« دیده بان » خوب توانسته بود که از این ضعف بگریزد، و در فیلم«عبور» هم اگرچه این کثرت وقایع حتی بیش تراز«انسان و اسلحه» وجود داشت، اما ظرایف فیلم صراحت بیش تری یافته بود. و در مقابل، جبهه عراقی ها در فیلم«انسان و اسلحه» صراحتی داشت که اصلاً با ساختار فیلم نمی خواند، گذشته از آنکه سکانس های مربوط به جبهه دشمن غالباً ضعیف و بسیار تصنعی از آب در آمده بود. و در عوض، چه بدانیم که این اولین کار« راعی» بوده است و چه ندانیم صحنه های مربوط به عملیات و اسپشال افکت ها خارق العاده است و بسیار زیبا. اگر راعی خود در خاک مقدس جبهه پا نگرفته بود و در آسمان پاک عملیات ها شاخ و برگ نگسترانیده بود، نفسش اینچنین بوی دلاویز جبهه هارا نمی گرفت و کارش لبریز از این همه صداقت نمی گشت، صداقتی که در فیلم های « عبور» و« دیده بان » و« روزنه» نیز به تفاوت مراتب تجلی یافته بود، چرا که فیلم آینه درون فیلمساز است و از باطن او پرده بر می دارد.

سه: تفاوت دیگری نیز وجود دارد که از ‏آنچه گفتیم مهم بر است: تفاوت در نمایات و مقاصد.

سینمای امروز ماهیتاً در خدمت« تفنن» در آمده است و بنیان همه فواعد متعارفی که در سینما وجود دارد بر همین اصل است. « انسان و اسلحه»، « دیده بان»، « عبور» و « روزنه» برای ایجاد تفنن ساخته نشده اند؛ آنها در پی « ایجاد تحول» در مخاطبان خویش هستند از طریق« فطرت »... و این کار در حقیقت « تبلیغ » است؛ تبلیغبه معنای قرآنی لفظ، نه بدان مفهوم که در این روزگار مصطلح است. وراستش، این وظیفه اصلی هنر است، چه به طور مستقیم و چه غیر مستقیم، و این جمله کوتاهی که از حضرت امام خمینی ( ره ) نقل می شود نیز اشاره به همین مطلب دارد: « هنر عبارت است از دمیدن روح تعهد در انسان ها. »

هنر به معنای حقیقی « کمال » است و « فضیلت » و وظیفه دلرد که انسانها را نیز به کمال و فضیلت برساند و این مقصود با ایجاد بفنن برای مخاطبان سطحی و احساساتی سینما حاصل نمی آید. نه اینکه مردم نیازی به تفنن نداشته باشند، اما مقصد هنر این نیست. آثار حقیقی هنری پر از لطف و صفا و آرامش و مستی و قرار بی قراری و شوق و وله... هستند و لزوماُ نه اینچنین است که جذب قلوب مردم، تنها با دلقک بازی و آرتیست بازی و تفنن ممکن باشد و لاغیر.

در این اصل که فیلم باید« جاذبیت » داشته باشد حرفی نیست، اما کدام جاذبیت؟ جاذبیت حقیقی و فطری یا جاذبیت دروغین مبتنی بر غرایز و نفسانیات و توهمات و تخیلات مالیخولیایی شیطانی؟ غالباُ خیال می کنند که روی آوردن به جاذبیت های کاذب از لوازم ذاتی سینماست، حال آنکه حقیقت امر جز این است؛ سینما ذاتاً « هالیوودی » نیست و تجربیات سالم سینمای غرب نیز خود حکایت ازهمین حقیقت دارد. اما برای رفع شبهات احتمالی، عرض کنیم که اگر به راستی سینما وسیله ای در خدمت تفنن و تفریح نباشد، بی رو در بایستی نباید از جایگاهی که اکنون در حکومت اسلامی یافته است برخوردار باشر. مگر مردم چقدر نیاز به تفنن دارند؟ و یا خدای ناکرده، جمهوری اسلامی نیز اشتباه سیاسی است که باید بنیان حکومت خویش را برجهل و غفلت مردم بنا کند؟

البته از حق نباید گذشت که سینما، آنچنان که اکنون هست، از تکنیکی متناسب با اهداف و غایات بلند ما برخوردار نیست و در طول این صد ساله که از تولد سینما می گذرد، جز در همین دهه اخیر، هیچ کس دست بدین تجربه نیازیده است که ببیند آیا سینما می تواند روی به قبله مسلمین بیاورد یا خیر.

وظیفه فیلمسازان مسلمان در طریق بسیار دشوار است و مگر وظیفه گردان تخریب، بچه های اطلاعات و عملیات و خط شکن ها آسان بود؟ آنها بر« تکنولوژی تسلیحاتی غرب » غلبه کردند و اینها نیز باید عرصه « هنر تکنولوژیک » را فتح کنند. باروی آوردن به جاذبیت های کاذب، دلقک بازی و آتیست بازی و هیجانات عصبی و... نمی توان سینما را به خدمت اسلام کشید. انسان در عمق وجود خویش دارای فطرتی الهی است ژرف و دیرپا، وجذبه ای بسیار قدرتمند از درون او را به جذبه های الهی باشد، نه حدیث نفس، نه وسیله تفیی مجض، نه تفرجگاه نفس اماره.

تفاوت اساسی فیلم « افق » نیز با دیگر فیلم های جنگی امسال در همین جاست که مقصد آن ایجاد تحول عمیق فطری در انسان ها نیست. « افق » خواسته است که وسیله ای برای تفنن مخاطبان سطحی و آسان پسند باشد و این هدف والایی نیست؛ گذشته از آنکه تاریخ جنگ نیز با این قهرمان پروری ها مخدوش می شود و عملیات کربلای سه تبدیل می شود به ملغمه درهم جوشی از فیلم های هالیوودی و سینمای فردین و جنگ ستارگان... اما با پرسوناژهایی که مردانشان لباس بسیجی پوشیده اند و زنانشان چادر شرمن و مقنعه سفید، چه ضرورتی برادر « ملاقلی پور » واداشته است که پای در این راه بگذارد؟

مهم ترین خصوصیتی که فیلم « دیده بان » به آن دست یافته « عدم تکلف و تصنع » است و در سینمای معهود ما این دست آوردی بسیار عظیم است. لفظ « فیلم »در فرهنگ عامه مردم با مفهوم « ساختگی، قلابی، ادا و اطوار و... » مترادف و این امر ریشه در ماهیت سینمای امروز دارد. تاریخ فیلمسازی، پس از حدود صد سال که از پیدایش سینما می گذرد، هنوز که هنوز است با « قهرمان سازی » آنچنان قرابتی دارد که تو گویی ذاتاُ از آن قابل تفکیک نیست؛ لهذا، تأثیرات فیلم بتواند از لایه های سطحی روان راهی به سوی اعماق و روح و فطرت خو یش بیابد، باید این ترادف شکسته شود، باید فیلم از تکلف و تصنع دور شود و صداقت پیدا کند. ارزیابی وجود و عدم صداقت در فیلم، یا در سایر آثار هنری، امری وجدانی است و همه به تفاوت مراتب از این توان فطری ترخوردارند. اما اختلاف مخالفان با ما بر سر این نیست که آیا صداقت لازمه فیلمسازی است یاخیر. آنان می گویند که اصلاُ نباید سینما را نسبت به تحول اخلاقی انسان متعهد دانست. آنها می گویند که دوران اخلاقی سپری شده است و اکنون « قرارداد اجتماعی » جانشین آن گشته، میثاقی که منجر به وضع قانون می گردد: مجموعه ای از قواعدی قراردادی که برای بهبود حیات دنیوی و تسهیل امور آن وصع می شود. در جهانی اینچنین، اصلاُ غیره منتظره نیست اکر هنر و اخلاق را از یکدیگر جدا کنند و برای « فعل هنری » غایتی مجزا از « فعل اخلاقی » قائل شوند و در نهایت به تعارضی غیرقابل حل میان فعل هنری و فعل اخلاقی دست یابند.

صداقت در فیلم وقتی به کار می آید که فیلمساز بخواهد بر مخاطب خویش تأثیری عمیق و تعالی بخش باقی بگذارد، واگرنه، برای ایجاد تفنن یا همزبانی های روشنفکر مآبانه نیازی به صداقت، از لحاظ تأثیر فطری و اخلاقی بر مخاطب، مهم ترین جزء هنر و تبلیغات متعهد است و البته اگر این شرط ـ یعنی ایجاد تحول فطری در مخاطب ـ را حذف کنیم، دیگر نه تنها نیازی به صداقت باقی نمی ماند، بلکه بالعکس، کار هنر و تالاخص سینما نوعی سح و جادو می شود که اصلاُ با نفی عقل و اختیار تماشاگر و ربودن هوشیاری او محقق می گردد. با این ترتیب، عجیت نیست از کسانی که کار هنر بیش تر به « تعهد اخلاقی » آن نظر دارند اگر روی به « سینمای مستند » بیاورند، چرا که سینمای مستند بیش ترر می تواند از این عنصر « صداقت در بیان و تعهد در قبال حقیقت » برخوردار باشد

قضای صادقانه فیلم های « دیده بان »، « انسان و اسلحه » و « عبور » یک عامل معنوی است که دیگر عوامل را تحت الشعاع می گیرد وحتی ضعف های فیلم و اشتباهات آن را می پوشاند. این فضای صادقانه چگونه و با چه اسیابی در فیلم ها ظهور یافته است؟ در جواب به این سؤال چه باند

گفت؟ بازی های بی تکلف و دوراز تصنع؟ داستان بسیار خوب؟ فضاهای مشابه جبهه؟ دیالوگ های صمیمی و مطبق بر واقعیت؟ شخصیت فردی هنرپیشه ها؟ ... جواب نهایی، هیچ یک از اینها نیست، اگر جه فیلم های مذکور به تفاوت مراتب از این خصوصیات برخوردار بوده اند.صداقتی که در این فیلم ها ظهور یافته است نازله ارواح صادق سازندگان آنهاست و بنابراین، هیچ یک از اجزای فیلم ها را نمی توان پیدا کرد که از این صداقت بی بهره باشد.

هنرمند آیینه ای است که اگر صیقلی نباشد، صورت زیبای حقیقت را مشوه و کج و معوج می نماید؛ پس هنرمند از آن حیث که واسطه ظهور حق در عالم است بایر به تزکیه نفس بپردازد و منزان توفیقش در این امر با میزان هنرمندیش رابطه ای مستقیم دارد. دوستان عزیز ما، آنان که می خواهند پای در عرصه هنر متعهد بگذارند و خود را نسبت به ایجاد تحول اخلاقی در انسان ها مسئول می دانند، باید بدانند که اولین شرط کار « تزکیه نفس » است. روح هنرمند لزوماُ در آثارش بروز و ظهور می یابد و با هیچ حیله ای نیز نمی توان مانع از این ظهور شد. کار هنری، و بالاخص فیلم، باطن صاحب خویش را « لو » می دهد و او را رسوا می کند. اگر « دیده بان » بوی بسیج می دهد، بوی شهید می دهد، بوی تربت می دهد، بوی مهربانی، بوی غربت و مظلومیت و گمنامی... اگر « انسان و اسلحه » و « عبور » نیز عطر صلوات گرعته اند و گلاب و اسپند... از آن است که سازندگانشان خود رزم آور و بسیجی بوده اند و با جبهه ها انسی غفلت ناپذیر داشته اند.

چهار: معضل دیگر در سر راه فیلمسازی متعد، تماشاگر سانتیمانتال و اهل تفنن و تخمه شکن است و البته این تماشاگر همین طور قارچ مانند روی صندلی های سینما نروییده است؛ این تماشاگر بی حوصله احساساتی بی درد تفنن طلب تخمه شکن را اصلاً خود سینما به وجود آورده است. اگر با هویت کنونی خویش وجود نداشت، تماشاگری اینچنین نیز وجود نداشت. تاریخ سینما، تاریخ تکامل تکنیک سینما در جهت « ایجاد تفنن بیش تر » است و اصلاً آنچه که باعث شده تا سینما به سلطنت و محبوبیت امروز خویش در سراسر جهان دست یابد، همین « هویت تفننی و اعجاب انگیز » آن است. تکنیک امروز سینما نیز ضرورتاً متناسب بااین هویت است و بنابراین، فیلمساز متعهد مسلمان پیش از هر چیز بایر به « تکنیک متناسب با پیام خویش » دست پندا کند و آنگاه رفته رفته ذائقه تماشاگران سینما را در جهت قبول حق تغییر دهد.

غالب منتقدان سینما اصلاُ با این فرض که سینما وسیله ای اعجاب انگیز درخدمت تفنن است پای در این عرصه نهاده اند. پس شکی نیست که عموم آنها با سخنی دراین مقاله عنوان می شود مخالفت خواهند ورزید و درباره « ضرورت تفنن » مقاله ها خواهند نوشت و ترکتازی خواهند کرد. اما حواب ما همان مختصر است که عرض شد: « ما مخالف تفنن نیستیم، بلکه معتقدیم که هنر نباید در خدمت تفنن باشد، و اگر باشد، هنر نیست. »

ذائقه بماشاگران سینما بیمار است، اما همه گناه به گردن آنها نیست. آیا سینمای ایران نیز، همچون سینمای غرب، باید درمسیری گام بردارد که فرصت بازگشت به فطرت اصیل انسان را از مخاططبان خویش دریغ کند؟ وقبی نظر غالب دست اندرکاران صاحب بصمیم در ارگان ها و رسانه نهی فرهنگی جمهوری اسلامی این است که یسینما و تلویزیون وظظیفه ای جز پر کردن ساعات فراغت مردم با تفنن و تفریح ندارند ، دیگر چگونه می توان امیدوار بود که ذائقه بیمار تماشاگران سینما و بلویزیون معالجه شود؟ آن وقت به راعی توصیه می کنند که: « برو فیلمی بساز مثل « پرواز عقاب ها »! این ادا و اطوارهای حزب اللهی به چه درد می خورد؟ »

پنج: و اما معضل دیگری که فقط در حد اشاره ای کوتاه بدان خواهیم پرداخت امری است مربوط به « تصویرگری » و « رابطه با معنا »... موانع و مشکلات راه بسیارند و تا اینجا هم، اگرچه ما اصل را بر اجمال نهادیم و شتاب زده از روی مسائل عبور کردیم، کار به اطناب و تطویل کشیده است، چه برسد به آنکه قصد می کردیم به تفصیل به بیان یکایک مشکلات بپردازیم.

در سینما ماهیتاً فاصله ای بین غیب و شهادت ظاهر و باطن باقی نمی ماند و فیلمساز باید از این امکان در جهت اظهار و بیان حقایق نهفته در پس ظواهر اشخاص و وقایع استفاده کند. عزیزان ما این امکان ماهوی را ر کار فیلمسازی خوب دریافته اند، اما مع الاسف محدوده کارآیی آن را نمی شناسند.

سمبلیسم در سینما و در سایر هنرها دریچه ای است که از ظاهر عالم به باطن آن گشوده می شود، اما آیا به راستی از این طریق می توان هر امری را از غیب به منصه ظهور و عالم شهادت کشاند؟ آیا به راستی همه چیز را، حتی بهشت ودوزخ را، نشان داد؟

سازندگان فیلم های « افق » و « روزنه » دچار این تصور اشتباه شده بودند که حتی بهشت و عالم ملکوت را نیز می توان مستقیماُ و باصراحت نشان داد. اما نمی توان. بهشت حقیقتی مجرد و غیر مادی است و اسری اینچنین رانمی تونان مستقیماُ به زبان تصویر ترجمه کرد. تصویر باغ هایی دنیایی به هیچ چیز جز باغ های دنیایی دلالت نخواهد کرد واینتوقعی بسیار ساده لوحانه است که ما بخواهیم بهشت رانیز باهمین گل وگیاه نا و دار و درخت ها نمایش دهیم و یا جهنم را با همین آتش ها و سیخ و گرز و زنجیر و... حقایق مجرد جز از طریق سمبلیسم و با زبانی شبیه به آنچه ما در رؤیاهای خویش می بینیم نمی توانند قالب تصویر و تجسم دربیابند و بنابراین، این دوستان، حق این بود که بهشت و زیبایی ها و نعمات آن را توسط سمبل هایی غیر متقییم و متناسب، به تصویر بکشند.

فرصت تمام شد و ما ناچاریم بحث رابه همین صورت ناتمام رها کنیم و بگذریم، یا این تذکر که آینده انقلاب اسلامی در همه وجوه توسط کسانی محقق می شود که اسلام را بشنامند و مهم بر از شناختن، با جان و دل بدان پیوسته باشند. پس اجازه دهید که امید ما برای آینده سینمای ایران جز به هنرمندان مؤمن خط شکن نباشد که نباشد. امام بت شکن بود و بسیجی ها به تبعیت از ایشان، خط شکن؛ و سینمای متعهد ما نیز بایر خاکریزهای تثبیت شده سینمای غرب رابشکند و راهی بازه باز کند.راه ما از آنجا که غربی ها رفته اند و می روند نمی گذرد و باید متوقع بود که اگر افق هایمان با یکدیگر متفاوت است، راه هایمان نیز متفاوت باشد؛ روش هایمان نیز.

 

 



  • نویسنده:
  • سید مرتضی آوینی
                                                             نظرات دیگران ( )




    لیست کل یادداشت های این وبلاگ
  •   بازدیدهای این وبلاگ
  • امروز: 7 بازدید
    دیروز: 7 بازدید
    کل بازدیدها: 160202 بازدید

  •   مقالات مورد علاقه

  •   درباره من
  • فرزندان انقلاب در برابر عرصه های تجربه نشده سینما - دست نوشته های سید مرتضی آوینی
    سید مرتضی آوینی
    آوینی را بهتر بشناسیم...

    Asremoaood.blogfa
    Asremoaood.parsiblog

    درباره من

  •   لوگوی وبلاگ من
  • فرزندان انقلاب در برابر عرصه های تجربه نشده سینما - دست نوشته های سید مرتضی آوینی


  •   آهنگ وبلاگ من


  •   فهرست موضوعی

  •   مطالب بایگانی شده

  •   اشتراک در خبرنامه
  •  

  •  لینک دوستان من